قرهباغ سرزمین تاریخی مسلمانان و سالگرد قتل عام خوجالی
تراژدی غمانگیز قرهباغ بویژه فاجعه خوجالی یکی از نادرترین قتلعامهای دهه اخیر است، به نظر میرسد این قتلعام از پیش تعیین شده و یکی از استراتژیکترین کشتار بین طرف مسلح ارمنی تا دندان مسلح و دارای حامی بزرگی چون روسیه در مقابل مردم بیدفاع، ناآماده و بیسلاح مسلمانان آذربایجان میباشد.
با فروپاشی امپراتوری شوروی در آغاز دهه ۹۰ ملتهایی که در محدوده جغرافیای- سیاسی بزرگ و تحت بیرق کمونیسم گردهم آمده بودند و از یک مرکز مستقل کنترل و اداره میشدند توانستند استقلال خود را بهدست بیاورند و دولتهای خود را تاسیس نمایند. حکومتی که «اتحاد جماهیر سوسیالیست شوروی» نامیده میشد مانند گچ از تخته سیاه پاک شده و از بین رفت. روسیه جدید که چشم طمع به کشورهای تازه تاسیس یافته و منطقه حساس قفقاز داشت با مقاومت مردمهای آن خطه بویژه مقاومت مردم مسلمان و شیعه آذربایجان مواجه گشت و به هر دری کوبید نتوانست آرزوهای پطر بزرگ را عملی کند.
وحید ارضی- روزنامه نگار
گریزی میزنیم به ۳ قرن اخیر در این منطقه حساس و کوهستانی:
پتر اول از نخستین سالهای قرن هجدهم چشم طمع به قفقاز و ایران دوخته بود و در آرزوی بدست آوردن ایران و سپس آبهای آزاد و غیره با مقاومت مردم روبهرو گشت روسیه برای تحقق بخشیدن به آرزوی دیرینه و اشغالگریهای خود دست به دامن و استفاده از راههای گوناگون به ویژه همکاری با ارامنه خائن قفقاز که در کشورهای ترکیه، ایران، آذربایجان، روسیه و نقاط دیگر زندگی میکردند، شدند. ارامنه که وطن و دولتی نداشتند با سوءاستفاده از این فرصت برای بدست آوردن دولت ارمنی در اراضی تاریخی آذربایجان دست نوکری به روسها دراز کردند.
روسها با استقبال از ارامنه و ارامنه سرمست از قبول آنها با زیرکی خاص دل روسها را با هر حیله و نیرنگی بدست میآوردند. کشیشها و تاجران ارمنی سعی داشتند با هدایا و وسیلههای مختلف و خفتبار نظر روسها را به خود جلب کنند و با دعوت از آنها به قفقاز روسها را به اشغال سرزمین مسلمانان تشویق میکردند. «سولویوف» مورخ روس در کتاب «گفتار و روایاتی پیرامون تاریخ روسیه» مینویسد: در سال ۱۷۰۱ میلادی یک ارمنی بنام «اسرائیل اوری» نزد «گولونیک» آمده و از او برای آزادسازی ارمنیان ساکن در ایران طلب یاری میکند و حیلهگری را متوسل میشود که پتر اول نقشه وی را قبول کرده و به او قول حمله به ایران را میدهد. همانگونه که میدانیم بعدها این نقشه شوم را عملی میکنند و تقریبا تمامی سواحل دریای خزر از جمله دربند، باکو، ولایات گیلان، مازندران، استرآباد از طرف سپاهیان روس به اشغال درمیآید. در فاصله سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۹۰۰ میلادی تزارها و ژنرالهای روس عوض میشدند اما سیاست تجاوزکارانه آنها تغییری پیدا نمیکرد. داشناکهای ارمنی از نخستین سالهای قرن هجدهم از حمایت و پشتیبانی آشکار و پنهان روسها و بعدها اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بودند و برای تحقق به رویای دیوانهوار «ارمنستان بزرگ» دست به هر کار جنایی و زشتی میزدند. اراضی مورد ادعای آنها که قفقاز جنوبی بود اکثرا مسلمان و شیعهنشین بود. در سایه جنایات و قتلعامهای برنامهریزی شده و با کمک و پشتیبانی روسها بیش از ۲ میلیون آذربایجانی را از موطنشان تبعید و فراری داده و ۵/۱ میلیون نفر را به قتل رساندند. کلیه اموال، کاشانه، آثار دینی- فرهنگی و تاریخی مردم بومی قفقاز را مورد تعرض قرار داده و با خاک یکسان نمودند. مهاجرت صدها ارامنی از کشورهای ساکن در اطراف مانند ایران، ترکیه – گرجستان و خود روسیه به بخش شمالی آذربایجان پس از عقد قرارداد گلستان در سال ۱۸۱۳ و ترکمنچای در سال ۱۸۲۸ که منجربه الحاق مناطق وسیعی از آذربایجان به روسیه گشت ارائه امتیازات و حقوق تبعیضآمیز زیادی به نفع ارامنه در مقایسه با ساکنان بومی و تورکهای آذربایجان، باعث شد که آذربایجانیهای ساکن در مناطق اشغالی از هر جهت تحت فشار و تضییق قرار بگیرند. این چند سطر مقدمهای بود از جنایات و همکاریهای روسی و ارمنی که در بطن تاریخ علیه مردم مظلوم آذربایجان انجام گردیده و تاکنون نیز در حال انجام است. ارمنیها با حمایت مسکو تنها در ماههای آوریل و مارس سال ۱۹۱۸ با دستههای مسلح در شهرهای باکو- شاماخی- قوبا- مغان و لنکران بیش از ۵۰ هزار آذربایجانی را به قتل رسانده و دهها هزار انسان را از خانه و کاشانه خود آواره نمودند.
همانطور که در مقدمه اشاره شد امپراتوری روسیه با رهبری پتر اول در تاریخ به عنوان دولتی اشغالگر شناخته شده است پتر اول از اشغالگری و جنایت لذت میبرد و اگر در آن سالها با سوئدیها درگیر نبود چه بسا خاکهای زیادی از میهن عزیزمان به خاک روسیه الحاق میشد. وی با زیرکی و ولع خاصی طراح نقشههای استراتژی مختلفی بود و برای رسیدن به نیت پلید و اشغالگرانه خود، این نقشه شوم را «حمله به ایران» نامید که در کتابهای روسی این حمله اشغالگرانه به عنوان تلاش برای ترقی و پیشرفت دولت روسیه القا شده است.
در تاریخ ۲۶ جولای ۱۷۲۳ ژنرال ماتیوشکین خبر فتح باکو توسط ارتش روسیه را به پتر اول میدهد و امپراتور سرمست از این پیروزی به ماتیوشکین درجه سرلشگری میدهد و دستور جشن و شلیک توپهای شادی را میدهد. قفقاز و آذربایجان بدست روسها میافتد و بعد از این هر گونه رفتار با ساکنان بومی و قدیمی اعم از کوچ اجباری از سرزمین خودشان برای روسها راحتتر میشود. دستور امپراتوری به نحو احسن در آذربایجان به اجرا گذاشته میشود و با اخراج آذربایجانیها به جای آنها روسها و ارامنه ساکن میشدند و این کار با سیاستهای کثیف همراه بود مثلا روسیه در مذاکرات با دولت عثمانی به صورت خودجوش از نام آذربایجان نیز استفاده میکرد. حکام محلی نیز از ترسشان با روسها پیمان دوستی میبستند و دستورات آنها را نکته به نکته اجرا مینمودند. بعد از مرگ پتر اول در سال ۱۷۲۵ جانشینان او همان سیاست تجاوزکارانه روسها را ادامه دادند و در زمان کاترین دوم این نقشه در مقیاس وسیعتری به موقع به اجرا درآمد.
در فاصلهای بعد از مرگ پتر اول با شیوع بیماری در میان سپاهیان روس دستور خروج ارتش روس از ایالتهای حاشیه خزر صادر شد. اما بلافاصله در سال ۱۷۹۱ کاترین دوم در نامهای خطاب به پوتیومکین نوشت: «میتوان به راحتی به آمریکا و سیبری رفت، ولی رفتن به آذربایجان بدین آسانی نخواهد بود». با صدور فرمان ملکه، ارتشی تحت عنوان هیئت نظامی با فرماندهی گرافوینویچ به سوی دریای خزر با هرگونه تجهیزات و تسلیحات نظامی سرازیرگشت. در آن زمان آقا محمدخان قاجار شاه ایران بود و کشور از هر طرف دچار هرج و مرج شده و منطقه آذربایجان در این آشفته بازار به میدان جنگ خونینی تبدیل گردیده بود. آقا محمدخان در سال ۱۷۹۶ بعد از سر و سامان دادن به مناطق آذربایجان به محض بازگشت به ایران مرکزی دوباره روسها با دسته نظامی ویژهای به سرکردگی ژنرال «زوبوف» آذربایجان را اشغال نمودند. زوبوف بسیار مکار و روباهصفت بود. وی از سادهلوحی خان های آذربایجان نهایت استفاده را میبرد. خانات ایران یکی پس از دیگری تحت فشار ژنرالها وارد قلمرو روسیه میشدند بدین گونه از اوایل قرن ۱۹ روسیه روند اشغال آذربایجان را فعالتر نمود.
چند سطری درباره همکاری روسها و ارمنیهای نژادپرست و جنایات آنها بر علیه مردم مظلوم و بیدفاع ایران و آذربایجان نوشته شد تا به ماهیت و نیات پلید آنها آشنا شویم و بدانیم که پروژه اشغالی سرزمین تاریخی قرهباغ کوهستانی صحبت یکی دو روز نیست بلکه چندین قرن وقت لازم بود که امروزه سرزمین مسلمانان قرهباغ تحت حمایت روسها زیر سایه دولت ارمنستان برآید و اکنون شاهد آن باشیم که روسها چگونه منطقه قرهباغ را بازیچه و دستآویز دولت جمهوری آذربایجان قرار داده تا دولتمردان جمهوری آذربایجان با این ترفند بتوانند همیشه یک دشمن فرضی را به مردم سادهلوح خود القاء کنند و هر لحظه کشور خود را در حال وضعیت فوقالعاده نشان دهند و سیاستهای مافیایی خود را بهتر اجرا نمایند، در صورتیکه ارتش جمهوری آذربایجان میتواند در حدود ۳ شبانهروز سرزمینهای اشغالی خود را از چنگ دشمن دربیاورد.
حال میرسیم به منطقه قرهباغ، این سرزمین زیبا و کوهستانی دارای ویژگیهایی است که در این ناحیه کمتر منطقهای چنین خصوصیتی را دارا میباشد.
قرهباغ از شمال به گنجه و گدهبی جمهوری آذربایجان از غرب به ارمنستان و از جنوب به مرز ایران و کناره رود آراز و از شرق به آذربایجان و شهرهای آقجابدی، برده پیوسته است. این سرزمین در سال ۱۹۹۰ بعد از فروپاشی شوروی مورد حمله مسلحانه بیرحمانه ارامنه و با پشتیبانی گاردهای پیادهنظام گردانهای برجای مانده از اتحاد جماهیر شوروی زیر بیرق روسیه قرار گرفت.
قرهباغ در لغت به معنای باغ بزرگ، باغ باصفا و باغ با عظمت به کار برده شده است، کلمه «قره» در زبان تورکی تنها معنای سیاه را نمیرساند هر چیز یا شخص بزرگ با این صفت خوانده میشود مانند قره دنیز-قرهآغاج – قرهباغ- قره قویونلولار- قرهچیمن وغیره. در تاریخ مکتوب نیز نام قرهباغ از ۱۳۰۰ سال قبل در این سرزمین تاریخی رایج بوده و هست.
در زمان نادرشاه افشار کشور ایران بصورت ایالتی اداره میشد و آذربایجان بزرگ بخشی از خاک امپراتوری افشاریه بود.
قاراباغ خانلیغی (ایالت قرهباغ) به سرکردگی و مدیریت «پناه علی جوانشیر» که فردی لایق و باتدبیر بود اداره میگردید. نادرشاه تمام قدرت خود را به کار گرفت تا پناهخان از وی تبعیت کند موفق به اینکارنشد و حتی برادر وی «فضلعلیخان» و تعدادی از قرهباغیها را به خراسان و افغانستان تبعید نمود و خانواده پناهخان را جریمه و اذیت کرد تا از او پیروی کنند اما نتوانست. بعد از مرگ نادرشاه پناهخان که از سوی قرهباغیهای مسلمان حمایت میشد تمامی تبعیدشدهگان را به زادگاهشان باز گرداند. قرهباغ در آن زمان که ایالتهای بزرگی چون تبریز- اردبیل- گنجه- شاماخی- باکی، نخجوان- دربند و غیره زیر سلطه افشاریان اداره میشدند سری بلند کرده بود و بصورت ایالتی به حیات خود ادامه میداد. تا زمان حضور فیزیکی روسیه و تجاوز آنها به سرزمینهای مسلمانان، قرهباغ جزء لاینفک ممالک محروسه ایران و ایالت آذربایجان بود. از اوایل سال ۱۷۰۰ و آغاز اشغال سرزمین ایران از طرف امپراطوری روسیه، قرهباغ در سال ۱۸۰۲-۱۸۰۶ با عهدنامهای با نام «کورک چای»که بین فرمانده روسها بنام «سیسیانوف» و خان قرهباغ «ابراهیمخان» عقد گردیده بود ضمیمه خاک روسیه شد. بدین صورت که ایالت قرهباغ قطعاً سرزمین مسلمانان تورک آذربایجان میباشد که بهصورت الحاقی به خاک روسیه میپیوندد. این سند از مهمترین اسنادی است که بین مسلمانان و روسها امضاء شده است که حقانیت و مظلومیت مردم مسلمان قرهباغ در برابر روسها سپس ارامنه متجاور که سرزمین مادری آنها را در طی سالیان اشغال نمودند و عامل قتل چندین هزار نقد از مردم بیگناه شدند، را میرساند.
در طول سال های اشغال اراضی مسلمانان از طرف روسها سایر قسمتهای اعظمی از خاک ایران ضمیمه امپراطوری روسیه شد. این مردم بیگناه و بیخبر از آینده خود تحت سلطه روسها به حیات خود ادامه دادند. در آغاز قرن بیستم میلادی و فروپاشی امپراطوری روسیه در سال ۱۹۱۸ جمهوری خلق آذربایجان به رهبری محمدامین رسولزاده تشکیل یافت و پرچم و نقشه جمهوری خلق آذربایجان پا به عرصه وجود نهاد و تمامی حق و حقوق مردم جغرافیای تعیین شده از سوی تمامی دولتها به ویژه روسیه به رسمیت شناخته شد و نقشه سیاسی جمهوری خلق آذربایجان به زیر چاپ رفت و طبیعتا منطقه بزرگ با نام «قرهباغ» در خاک جمهوری خلق آذربایجان تثبیت گردید و فرمانداران و نمایندگان این سرزمین جداناپذیر آذربایجان از سوی دولت و مردم وقت انتخاب شدند. امورات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرهباغ مثل دیگر نقاط آذربایجان مانند گنجه، باکو و سایر بدون هیچ تفاوتی اداره میگردید. از این طرف جمهوری ارمنستان(آرارات) بیکار نمانده و ادعاهایی در مورد سرزمینهای قرهباغ داشتند که از سوی رئیس پارلمان آذربایجان ع.م توپچوباشیوف رد گردید و در ۱۸ نوامبر ۱۹۱۸ در کنگرهای که در استانبول برگزار شده بود چنین بیان نمود که ادعاهای طرف ارمنی صحبت ۳ یا ۴ روستا نیست بلکه ولایتهای بزرگی چون شوشا، جوانشیر، جبرائیل و زنگهزور مورد ادعای ارامنه است که در این ایالتها نه تنها تعداد مسلمانان کمتر از ارامنه کوچانده شده از روسیه و سایر نقاط کمتر نیست بلکه چندین برابر ارامنه میباشد. در هر صورت جمهوری آذربایجان خواستار حل مسئله از طریق صلح میباشد. ارمنیها برای بدست آوردن قرهباغ نسلکشی مسلمانان را ادامه دادند که این حرکت زشت در طول حکومت جمهوری خلق آذربایجان نیز ادامه داشت و حکومت ملی آذربایجان برای مقابله با این مسئله در ژانویه ۱۹۱۹ برای ۳ شهر شوشا، جوانشیر و جبرائیل فرماندار ویژه تعیین نمود و سلطانوف را به این منطقه اعزام کرد. وزیر امور خارجه ارمنستان «تیگرانیان» نیز نسبت به این انتخاب اعتراض خود را اعلام نمود، و از سوی نهادهای بینالمللی در سال ۱۹۱۹ اعتراض ارامنه نسبت به انتخاب فرماندار عمومی به این سه قصبه بیاساس و مداخله در امور حکومتی جمهوری خلق آذربایجان خوانده شد قدرتهای بزرگ دنیا انگلیس و آمریکا اداعاهای ارمنیان را واهی خوانده و قرهباغ را جزئی از خاک و ترکیب آذربایجان به رسمیت شناختند اما دولت متجاوز ارمنستان به هیچ وجه حاضر به پذیرفتن صلح و زندگی مسالمتآمیز با آذربایجانیها نبود و دائم دست به کشتار مسلمانان قرهباغ میزدند. اواخر سال ۱۹۱۹ و بهار ۱۹۲۰ دستههای داشناک و مسلح ارامنه به سوی اهالی منطقه زنگه زور حملهور میشدند و خسارات جانی و مالی به بارآوردند، داشناکها به منطقه جوانشیر نیز حملهور شدند، حتی کار را به آنجا کشاندند که جوی آب رودخانه «ترتر» را نیز بستند تا اراضی کشاورزی خشک شود و مردم آن نواحی حتی از دسترسی به آب آشامیدنی نیز محروم ماندند. جنایات و وحشیگری ارامنه حتی در ایام جشنهای نوروز مردم مسلمان که آماده عید میشدند متوقف نمیشد و از هرگونه تجاوز و جنایت نسبت به مردم بیدفاع دریغ نمیکردند. این حملات هر از گاهی ادامه مییافت تا فروپاشی شوروی و حمله همهجانبه و اینبار با حمایت علنی روسها سرزمین قرهباغ زیر آتش حملات ارمنیان قرار گرفت. دولت وقت آذربایجان که درگیر جنگ داخلی بود نتوانست دفاع قابل ملاحظهای در مقابل حملات وحشیانه ارمنیان داشته باشد. از سویی چون ارامنه از سوی روسها حمایت میشدند و نقاط حساس و استراتژیک هر دو طرف جنگ دست روسها بود ابتدا فرودگاه خوجالی که تنها فرودگاه منطقه بود را به دست گرفتند و سپس فاجعه خوجالی که در طول تاریخ بشریت نظیر ندارد به وقوع پیوست. در شبهای سرد ۲۵ و ۲۶ فوریه ۱۹۹۲ نیروهای مسلح ارمنی با حمایت تجهیزات سنگین و سربازان لشگر پیاده و موتوریزه ۳۶۶ شوروی سابق خوجالی راکه در آن زمان حدود ۷۰۰۰ نفر جمعیت داشت مورد حمله قرار داد. توپخانه در طول شب سرد لحظهای آرام نگرفت و مرد، زن و کودک زیر آتشبار سنگین قرار گرفتند، ۲۵۰۰ نفر از اهالی به امید نجات به سوی آغدام مجبور به ترک خانه و کاشانه نمودند. مسیرهای ورودی خوجالی از سه جهت توسط ارامنه مسدود شده بود دیری نپایید مردمی که تلاش میکردند از شهر و کشتار فرار کنند، متوجه شدند که در تله نیروهای ارمنی گرفتار آمدهاند. حمله به شهر توسط تانکها، ماشینهای زرهی و پرتاب موشکهای «آزالان» انجام میگرفت در نتیجه این قتلعام ۶۱۳ نفر که در میان آنها ۸۳ کودک، ۱۰۶ زن و ۷۰ نفر سالخورده دیده میشد کشته شده بودند، تمامی اعضای ده خانواده یکجا کشته شده بودند، ۱۳۰ کودک یکی از والدینشان را از دست داده بودند، ۱۲۷۵ نفر اسیر شدند، ۱۵۰ نفر مفقودالاثر گشتند و خسارات وارده به اموال دولتی و مردمی بیش از ۵ میلیون روبل در تاریخ ۱/۴/۱۹۹۲ برآورد شد.
این جنایات موجب اعتراض ایران نیز شد و وزیر امور خارجه وقت «علی اکبر ولایتی» در ۲۵ فوریه با رهبران آذربایجان در باکو ملاقات کرد و تصمیم گرفته شد تا در ۲۷ فوریه به قرهباغ و سپس به ارمنستان برود. طبق توافق از ۲۷ فوریه تا اول مارس، سه روز آتشبس اعلان گردید و هنگامی که فرستادگان شورای امنیت و همکاری اروپا به منظور آگاهی و بررسی شرایط در منطقه بودند آتشبس از سوی ارامنه مورد نقض واقع شد. در حقیقت این چندمین بار بود که از سوی ارامنه آتشبس نقض میشد.
ارتش ارمنی حتی در موقع آتشبس به سوی هلیکوپتر حامل خبرنگاران نیز آتش می گشودند، آنها حتی با پوشیدن لباس سفید و برفی استتار می نمودند و نیروهایی را که میخواستند اجساد را منتقل نمایند مورد حمله قرار میدادند.
به گزارش خبرنگاران اعزامی کلیه اجساد مثله شده بودند، سر بسیاری از آنها تیر خورده بود، هیچ مجروحی را زنده رها نکرده بودند، بعد از معاینه معین شده بود که بعضی از کشتهشدگان پوست سرشان کنده شده، گوشها و سایر اعضاء بریده شده و چشمها از حدقه درآورده شده بود، دستها و پاها را قطع کرده بودند و سایر صحنههای دلخراشی که از بیان آن عاجزیم به چشم میخورد.
تراژدی غمانگیز قرهباغ بویژه فاجعه خوجالی یکی از نادرترین قتلعامهای دهه اخیر است، به نظر میرسد این قتلعام از پیش تعیین شده و یکی از استراتژیکترین کشتار بین طرف مسلح ارمنی تا دندان مسلح و دارای حامی بزرگی چون روسیه در مقابل مردم بیدفاع، ناآماده و بیسلاح مسلمانان آذربایجان میباشد.
مجامع بینالمللی و خبرگزاریهای وقت آن زمان گزارشهایی دادهاند که مختصرا به آنها اشاره میکنیم که اکثریت قاطع این خبرنگاران از عمق فاجعه و قتلعام مردم بیگناه خبر میدهند.
۱- توماس گولتز- آغدام آذربایجان ۲۸ فوریه ۱۹۹۲- در مجله ساندی تایمز نوشته بود: سربازان ارمنی صدها نفر از خانوادههای متواری را قتلعام کردهاند، ۴۵۰ نفر را با گلوله و سرنیزه کشتهاند که اغلب آنها زن و کودک بودند و چندصد نفر مفقود گشتهاند.
۲- هلن ووماک- روزنامه ایندیپندت ۲۹ فوریه ۱۹۹۲، آغدام آذربایجان: وی در گزارش خود نوشته بود: موقعی که آذربایجانیها بعد از قتلعام روز چهارشنبه کشتهشدگان جنگ را دفن میکردند یکی از عزاداران با صدای بلند چنین نهیب زد: «دنیا به آنچه که در اینجا اتفاق میافتد پشت کرده است، ما را میکشند و شما فقط نظارهگر هستید.»
۳- فردریک لنژاینه- خبرگزاری رویترز- فوتوژورنالیست- سوم مارس ۱۹۹۲، آغدام آذربایجان: ایشان در گزارش خود نوشته: در نزدیکی شهر آغدام حوالی قرهباغ دو کامیون را مشاهده کردم که در کامیون اولی ۳۵ جسد و در دومی بیش از ۴۰ جسد وجود داشت که سر بیشتر اجساد بریده شده و برخی سوزانده شده بودند، چندین کشته شده نظامی نیز به چشم میخورد.
بسیاری دیگر از این نوع گزارشها وجود دارد که از جمله گزارشهای خبرگزاری BBC- روزنامههای واشنگتن تایمز، نیویورک تایمز، بوستون گلوب، داگ ملبورن استرالیا، لوموند پاریس، نیوزویک، اسووبودا، کامئرسانت، سازمان دیدهبان حقوق بشر هلسینکی دانمارک، و… که از وحشیگری ارامنه و کشتار مردم بیدفاع خبر داده بودند.
همه این شواهد نشان از حقانیت مردم آذربایجان در قبال مسئله قرهباغ دارد اما سوال اصلی که اکثر مردم مسلمان هر دو سوی آراز به آن میاندیشند این است که ارمنستان با اقتصاد و مرزهای محدود و مردمی منزوی چطور توانسته ۲۰ درصد از خاک آذربایجان را اشغال نماید؟ در صورتیکه آذربایجان در اوایل قرن بیستم نیمی از نفت دنیا را تامین میکرد و هماکنون بیشترین رشد اقتصادی دنیا را در دست دارد در این سه دهه نتوانسته تمامی اراضی اشغالی سرزمین خود را پس بگیرد؟!
دولتمردان آذربایجان به چه میاندیشند؟ شبکههای صوتی و تصویری ملی آذربایجان هر روز و هر ساعت ابتدای اخبار با پنج زبان دنیا اشغال و کشتار قرهباغ را توضیح میدهند چه سودی به آوارگان، بازماندگان و مجروحان قرهباغ دارد؟!
جواب این سوالات را می توان با اندکی تحقیق و بررسی به دست آورد چراکه جمهوری آذربایجان از هر لحاظ با ارمنستان فرق دارد و نمیتوان بیگدار به آب زد چون در صورت حمله آذربایجان به ارمنستان کل آرایش منطقه بهم خواهد خورد.
آذربایجان با توجه به امتیازاتی که از قبیل صادرات گاز و نفت، صنعت توریسم و دسترسی به دریای خزر و موقعیت استراتژیک در منطقه دارد و از طرفی خسته شدن طرف ارمنی که سرزمینهای اشغال شده را نمیتواند اداره کند و تقریبا ۸۰ درصد این سرزمین خالی از سکنه میباشد، فقط با گفتگوی مستقیم و بیهیچ واسطهای آزادی این سرزمین را میتواند ببیند. چون تجربه در این دو دهه نشان داده است که دولتهای مداخلهگر هیچوقت خوشبختی دو طرف را نخواستهاند و همگی این رفیقان به دنبال امتیازگیری از دو طرف بودهاند تا حل مسئله.
در سفری که به ارمنستان داشتم بیشتر مردم ارمنی میگفتند: ما یکی از بهترین همسایههایمان را از دست دادهایم و به دنبال آن از طرف غرب نیز با ترکیه به بنبست رسیده و در قفس زندگی میکنیم، روسیه به ما خیانت کرده و مرزهای ما به دست روسیه اداره میشود حتی نمیتوانیم بدون اجازه روسها آب بخوریم، ماندهایم که چه کار کنیم!!؟؟
یک روزنامه نگار ارمنی میگفت: سیاستمداران ما از ترس روسها کاری از پیش نمیبرند خیلی از آذربایجان و حتی گرجستان عقب ماندهایم. آذربایجانیها از هر نظر پیشرفت میکنند ولی ما مستعمره روسیه ماندهایم چه فرقی با ۴۰ سال پیش داریم اما باکو، گنجه، تفلیس و سایر شهرهای کشورهای هم سطح ما را نگاه کنید، ما فقط پسروی میکنیم.
صحبتهای مختلف مردم آذربایجان که در باکو مصاحبه گردیده را ذکر میکنم. جوان ۲۰ سالهای میگفت: آذربایجان از هر نظر پیشرفت میکند ما با اروپا و آمریکا رفت و آمد داریم و در مورد قرهباغ با تاسف بیان نمود مسئله قرهباغ دست ما نیست متاسفانه دولتهای بزرگ مانع آزادی این سرزمین میشوند.
مرد میانسالی بیان کرد: دولتمردان ما به خاطر به دست آوردن قدرت با تبانی و مکر و حیله این سرزمین باستانی و زیبای آذربایجان را معامله کردند.
خانمی با امید به آینده و خوشبینی محض امیدوار بود تا دولتمردان کنونی و شخص پرزیدنت با درایت و سیاستمداری خاص خود قرهباغ را آزاد خواهد کرد.
با جمعبندی و اندکی تامل و از هر بعدی که به مناقشه قرهباغ نگاه میکنیم به این نتیجه میرسیم که قرهباغ و مسلمانان قربانی سوءاستفادههای کلان قدرتها و ندانمکاریهای سیاسیون وقت شدهاند و این خود مردم هستند که میتوانند با انتخاب شخص ایدهآل و نمایندههای کاری و فشار بر دولتمردان، آنان را ترغیب به پیدا نمودن راهحل اساسی برای آزادی سرزمینشان و باز پس گرفتن غرورملی از دست رفته شان باشند.
در هر صورت ۲۰ درصد از خاک جمهوری آذربایجان چه با کمک و چه بیکمک سایر دولتها به دست ارامنه اشغال شده است. این سرزمین باستانی که شهرهایی همچون شوش، آغدام، جبرائیل، خوجاوند، کلبجر، خوجالی، لاچین، فضولی، زنگیلان، قوبادلی و غیره را شامل میشود، بیش از ۲۰ هزار تن کشته، ۵۰ هزار نفر مجروح، بیش از یک میلیون نفر آواره که از ارمنستان و قرهباغ رانده شدهاند، را به چشم خود دیده است.
خسارات مالی در طول جنگ قرهباغ بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار در سال ۱۹۹۴ برآورد شده است. به امید روزی که تمامی مسلمانان از جمله مسلمانان اورومچی در کشور چین، مسلمانان فلسطین، مسلمانان چچن، مسلمانان مظلوم کشورهای سوریه، عراق، افغانستان و آفریقا و همچنین مسلمانان شیعه قرهباغ از دست کافران و دشمنان خدا و پیغمبر(ص) آزاد گردند. انشاءا…