یابنده اصلی نسخه سوم ددهقورقود « ولیمحمد خوجه » میباشد
پروفسور محمدزاده صدیق:
یابنده اصلی نسخه سوم ددهقورقود « ولیمحمد خوجه » میباشد
پروفسور صدیق در خصوص نسخه سوم کتاب ددهقورقود گفت: جا دارد این جمله را تاکید کنم که من به دست آوردن این اثر را در وهله ی اول مدیون دوست دیرین و بزرگوار ترکمن خود آقای ولی محمد خوجه از معاریف و رجال معاصر ترکمن صحرا هستم و یابنده دستنویس، ایشان هستند که به چند جا از جمله آقای مصطفی اکیجی دادهاند.
به گزارش یولپرس؛ همانگونه که می دانید از حدود ده روز قبل در برخی صفحات مختلف مجازی، خبری بس مسررت بخش همچون گیاهی سریعالرشد شروع به رویش کرد که از همان آغازین ساعات نشو و نما و نشرآن مشخص بود که طبق معمول، تیشه به دستان و بدخواهان، نخواهند گذاشت مردم عزیز ما و جامعه ی فرهنگی ادبی ما نشئه ی این خبر را با وضوح و زلالی، گوارای روح و جانشان نمایند، نویسندهی این سطور سمع و نظرم را از شادی این خبر سلب نمودم و درکمین بدخواهان نهادم تا در حین پاتک آماده ی دفاع باشم، لذا از اولین هجوم خبرهای ضد و نقیض و سویدهی به این خبر چاره ی کار را در کسب فن مصاحبهگری یافتم و در عرض سه شبانه روز تمام سایتهای مرتبط با این فن را دانلود و مطالعه نمودم و خود را مهیای مصاحبه ای جانانه نمودم.
با استاد دکتر صدیق تماس گرفتم و ماجرا را با ایشان در میان گذاشتم و از ایشان درخواست مصاحبه نمودم و ایشان با همان سعه صدری که دارند، مرا به صبوری دعوت نمودند و ناچار شدم چندین پیام که از دوستان به دستم رسیده بود به ایشان ارسال نمایم. پس از ساعتی دوباره تماس گرفتم و اجازه ی حداقل جوابیه ای از ایشان خواستم و نگاشتم و دربرخی جاها انتشار دادم. در سومین تماسم بصورت مجدانه از ایشان خواهش نمودم تا این مصاحبه را ترتیب دهم که خوشبختانه ایشان منت نهادند و به شرط اینکه از حوزه علمی و ادبی خارج نشوم امر نمودند تا سوالات را طرح و برایشان ارسال نمایم و چنین نمودم. پس از دریافت پاسخ، مصاحبه را تنظیم نمودم که حاصلش مصاحبه ای است که پیش روی شما مخاطبان قرار می گیرد.
امیدواریم این مصاحبه ی کتبی عمقی و علمی ادبی در این زمان محدودی که تهیه و تنظیم شده است آگاهی هر چه بیشتر شما مخاطبان را در این خصوص به همراه داشته باشد.
سوال: در ایران اول بار کتاب دده قورقود در چه سالی و توسط چه کسانی بازشناسی و معرفی شد؟
جواب: در ایران اولبار در سال ۱۳۲۵ در مجلهی ادبی شفق در باب کتاب ددهقورقود مطالبی نوشتهاند. سالها بعد، عبدالعلیکارنگ، حماسهی تپهگؤز از کتاب را به فارسی ترجمه کرد و در محلهی یغماتحت عنوان یک داستان عامیانه (!) انتشار داد. او از متن چاپی معلم رفعت سود برده بود. در سال ۱۳۴۶ مرحومصمد بهرنگی داستان دلی دومرول را با عنوان دمرول دیوانهسر در دو هفته نامهی آدینه چاپ کرد. چند سال بعد دکتر حریری اکبری متن کامل حماسهها را از روی ترجمه انگلیسی و با مقابله با متن اصلی ترکی، به فارسی برگردانید و در تبریز چاپ کرد و در تهران، ابراهیم دارابی ترجمهی رمان کمحجم حماسهی ددهقورقود نوشتهی آنرا منتشر ساختند.
سوال: فعالیتهای شما در این راستا از چه زمانی آغاز شد ؟
جواب: این جانب در کتاب « هفت مقاله پیرامون فولکلور وادبیات آذربایجان» دراین زمینه بحث کردهام که در سال ۱۳۵۶چاپ شد.
سوال: پس از انقلاب چه فعالیتهایی در این باب صورت گرفته است ؟!
جواب: متن ترکی اثر پس از انقلاب و درسال۱۳۵۹ توسط مرحوم دکتر محمدعلی فرزانه درتهران انتشار یافت.آن مرحوم در واقع متن چاپی حمید آراسلی را اساس کار خود قرار داده بود.
در سالهای اخیر از سوی ادیبان و اساتید ایرانی در زمینهی پژوهش در حماسههای ددهقورقود کتابهایی چاپ شده است. ازآن میان میتوان کتابهای آقای عزیز محسنی، میر سلامت، دکتر رحمانیخیاوی را نام برد که کارهای هر کدام از ارزشهای علمی برخوردارند. کاملترین متن حماسهها را نیز حسین محمدخانی (گونئیلی) با زحمتی پرتوش و توان کار کرده در سال ۱۳۷۸ درتهران انتشار دادهاند.
به نظر میرسد این چاپ، در دقت و ظرافت و دادن معانی لغات و الفاظ کهن ترکی نسبت به چاپهای ترکیه (متن مرحوم محرم ارگین و چاپ شائق گوکیای) و باکو (چاپ آراسلی، فرهاد زینال زاده و شامیل جمشیدوف) صحیحتر و کامل تر باشد.
سوال: فرمودید! چاپهای ترکیه و باکو، لطفا در مورد نسخ قبلی دده قورقود و اولین کشف و چاپهای این اثر و مقایسه با سایر حماسه های تاریخی درخارج ایران نیز توضیحی جامع ارایه بفرمایید:
جواب: نخستین دستنویس کتاب ددهقورقود، اول بار درآغاز سدهی ۱۹میلادی درکتابخانهی سلطنتی درسدن آلمان کشف شد. و برای نخستین بار، فیلیشر آلمانی، درمجموعهی خود از آن سخن گفت. اولین کسی که در اروپا از این دستنویس استفاده کرد، دیتس آلمانی بود که ترجمهای ناقص ازحماسهی تپه گؤز (=غول یک چشم) را به آلمانی منتشر ساخت و این حماسه را با اودیسهی هومر به مقایسه نهاد و اظهار نظر کرد که هومر در سرودن اودیسه، ازاین اثر بهره جسته است و دست کم از مضمون آن خبر داشته است.
سپس نلدکهو و. بارتولد به بررسی وترجمهی آن پرداختند. بارتولد متن حماسهی دلیدومرول پسر دوخاقوجا را با مقدمه و ترجمهی روسی در سال۱۸۹۴م. چاپ کرد و نیز باقی متن را برای نشر آماده ساخت که پس از مرگش و در سال ۱۹۵۰م. چاپ شد.
درترکیه نیز بار اول معلم رفعت اثر را به الفبای عربی ، در سال ۱۳۳۲ هـ . (۱۹۱۶م.) در استانبول چاپ کرد. و اورخان شایق گوکیای، دانشمند ترک، متن صحیح و کامل آن را در سال ۱۹۳۸م. به چاپ رساند. در همان سال، نشر دیگری در باکو به الفبای لاتین از آن درآمد.
در سال ۱۹۵۲م. پروفسور رؤسی خاورشناس ایتالیایی، دستنویس دیگری از این اثر را در واتیکان یافت و با مقدمهای در همان سال منتشر ساخت. سپس متن انتقادی آن را دکتر محرم ارگین درآنکارا در ۱۹۵۶م.به چاپ رسانید و بعدها مجموعهای عظیم و عالمانه دراین زمینه که حاوی متن دقیق وعلمی و شرح و تفسیر لغات و اصطلاحات و فهرست نامها وگزارش افسانههای بومی فولکلوریک متأثر ازکتاب ددهقورقود و چکیدهی پژوهشهای ددهقورقودشناسان است، به همت شایق گوکیای در بیش ازهزار صفحه و با چاپی مرغوب منتشر شده است.
سوال: هزار صفحه ! آیا اخیرا کاری جدید در این عرصه انجام شده است ؟
جواب: در سالهای اخیر دو ترجمهی انگلیسی نیز از آن به انجام رسید که یکی درآمریکا و دیگری در انگلستان که کتاب اولی توسط «فاروق سومر» و به دستیاری دو همکار امریکایی وی، و کتاب دومی به وسیلهی انتشارات « پنگوئن» چاپ شد و توجه انبوه پژوهشگران و شیفتگان فرهنگ بشری را به گنجینهی فولکلور غنی و فرهنگ سرشار آذربایجان جلب کرد.
سوال: موضوع بسیار مهمی ست؛ پس در اینصورت میتوان گفت ارتباط یا دلایل و ثبوت این حماسه به تاریخ و فرهنگ و جغرافیای آذربایجان بر پایه ی همین چاپهای اخیر صورت گرفته است؟! یا اینکه نه ! قبلا از طریق سایر پژوهشگران این مسیر هموار شده بود ؟! ( البته در پژوهشهای نویسندگان و محققان غیره ایرانی)
جواب: در کل می توان گفت پژوهشگران این حماسهها، پیرامون شخصیت تاریخی ددهقورقود، مضمون حماسهها، اهمیت تاریخی و فرهنگی این اثر کهن و زبان و اسلوب نگارش آن به تحقیقات دامنه داری پرداختهاند. مثلا بارتولد، خاورشناس نامآور روس، ازآغاز جوانی تا فرجامین روزهای زندگی خود به پژوهش این اثر سرگرم بود. وی برای نخستینبار اظهارنظر کرد که محل حوادث حماسهها جایی جز آذربایجان نیست. پژوهشهای بعدی نیز این نظر را به اثبات رساند.
سوال: استاد! لطفا بفرمایید بارتولد بر اساس چه بنمایه هایی این اثر را با چنین قاطعیت به آذربایجان اطلاق مینماید ؟!
جواب: بسیار واضح است نامها، جایها و آبادیهای آذربایجان مانند، گنجه، بردع، دربند، شرور، رود الینجه، قلعهی الینجه، دره شام، گؤیجه گؤل و جز اینها، بارها درکتاب تکرار شده است. رخدادها دراین محلها اتفاق میافتد.
-در این خصوص آیا نظری از سوی جهانگردان و سیاحان هم در میان هست یا فقط نظریهی محققان و پژوهشگرانی که آذربایجان را ندیده اند مطرح هست ؟
چرا! جهانگردان و سیاحان قرون وسطی، در ضمن صحبت خود از فرهنگ آذربایجان، به وجود خاطرههای این حماسههای قهرمانی مردم بارها اشاره کردهاند.
-مثال!
مثلا اولیاچلبی در جلد اول سیاحتنامهی متعلق به سال ۱۳۱۴م. استانبول، مینویسد : « مزار ددهقوقود را دربند دیدم. شیروانشاهان به این مزار اعتقاد واحترام دارند».
یا آدام اولئاریکه در سال ۱۶۳۸م. به مشرق زمین سفر کرده است. مینویسد: «گور قازانخان و زنش بورلاخاتون و نیز مزار ددهقورقود را در دربند زیارت کردم.»
سوال: سبک نگارش و فرم نزدیک به کدام شاخه از زبان ترکی است ؟! چون می دانیم که نظریات پراکنده ای در این باره در میان است !؟
جواب: ویژگیهای بیانی، اسلوب نگارش و فورم حماسهها نیز آذربایجانی است. هنوز هم بسیاری از کلمات و تعبیراتی که در متن کتاب آمده است، ورد زبان مردم آذربایجان موجود است، و در زبانشناسی ترکی به آنها « تعبیرات خاص لهجهی ترکی آذری » اطلاق میشود، یعنی در دیگر مناطق ترکزبان مورد استعمال ندارد. مانند اصطلاحات: « شیلله، بلهمک، سکسنمک» که چند تعبیرخاص آذریاند و در این کتاب بهکار رفتهاند.
سوال: پس در این صورت علاوه بر ساختار زبانی از حیث مخزن لغات هم میبایست مناسبتهای عمیقی با لهجه ی ترکی آذری داشته باشد تا بتوان آنرا منحصرا حماسه ی مخصوص به آذربایجان عنوان کرد ؟!
جواب: بله ! به طورکلی اثر، از لحاظ مخزن واژگان، ساخت گرامری و گنجینهی تعبیرات، بیش ازهر لهجهی ترکی دیگر، به آذری نزدیک است. در نشرهاییکه درترکیه به عمل آمده، هر سه اصطلاح «بلهمک» در معنای« قنداق پیچیدن بچه» را، معلم رفعت اولین ناشر کتاب ددهقورقود درترکیه، به صورت« بلمک» تحریف کرده و معنای آن را نفهمیده است.
-ترکمانها چطور ؟!
-ترکمنها نیز در برابر این تعبیر، اصطلاح «قنداماق» را دارند. به جای« شیلله» نیز «شاپپاق» بهکار میبرند.
همچنین دانشمندان ترک، معنای واژهی«سکسنمک» مترادف«دیسکینمک» درمعنای«جا خوردن» را نتوانستهاند دریابند. معناهای غریبی نیز در برابر واژهها وتعبیرات دیگر دادهاند. مثلا«قارمالاماق» به معنای»چنگ زدن» را « درتاریکی از اینسو به آن سو حرکت دادن! » معنی کردهاند.
در صورتیکه این واژهها را که متخصصان ترکیه از معنیکردن آنها عاجز بوده اند، در محاورات روزمرهی هر آذربایجانی بهکار میرود. ازلحاظ فورم نیز، تشریح و گزارش حادثهها به صورت نثر، و مصاحبهی قهرمانان در شکل نظم و شعر داده شده است. به این فورم در ادبیات شفاهی ترکی آذری : « داستان » میگویند که ما در فارسی از آن به« منظومه » تعبیر میکنیم.
سوال: به گمانم منظور داستان یا منظومه و حماسه ها در میان ملل چندان شکافی از لحاظ ادبی فرهنگی نداشته باشند؛ اینگونه هست یا اگر نیست لطفا تصحیح بفرمایید
جواب: بله معمولا همانطور است، در کوچههای منظومهها، آمیزهای ازحماسه و تغزل جاری است. قهرمانان مانند همهی قهرمانان حماسی ملل گوناگون، با دشمنان داخلی و خارجی خود ستیز میکنند، دل میبازند، کارهای مافوق بشری انجام میدهند، گاه در دنیای خارج از جهان انسانها سیر میکنند و زمانی به انسانها محبت می ورزند. گاهگداری نیز در هالهای از اساطیر، نوای زندگی سر میدهند.
سوال: در خصوص کلیت کتاب دده قورقود چه توضیحی میتوان ارایه داد ؟! و اینکه آیا این اثر اثریست اسطوره ای یا سراینده اش واقعیست و همان شخص دده قورقود است ؟! چون این مبحث بهصورت متناقضی بیان میشود ! مثلا شخصی آن را اثری برخاسته از دل مردم و دیگری به شخص دده قورقود و یا به عاشیقها و اوزانها ارتباط اش میدهند و غیره
جواب: کتاب دده قورقود متشکل از دوازده حماسه و یک مقدمه است. این حماسهها، هر یک به دست اوزانهاـ نیاکان عاشیقهاـ آفریده شده است. اما درهمهی آنها از دده قورقود، نامی هست. در اصل همهیحماسهها منسوب به او هستند. او است که به قهرمانان نام میبخشد، « بُوی » میسرایند و نوای حماسه سر میدهد.
سوال: استاد ! ملاحظه بفرمایید! لطفا در صورت امکان شخصیت دده قورقود را واکاوی فرمایید، سوال بنده مشخصن این است: دده قورقود کیست ؟ البته دقیقا بنده قبلا این سوال را از جنابعالی داشتم و یکبار پاسخ داده اید ولی در اینجا میخواهم برای مخاطبانمان هم توضیحی در این باب داشته باشیم
جواب: دربارهی شخصیت ددهقورقود گفتگوهای متناقضی رفته است. آنچه مسلم است، و پژوهشگران به اثبات آن نایل آمدهاند، این است که وی شخصیتی تاریخی بوده است و در صدر اسلام درمیان اوغوزان میزیسته است. ازجمله دلایل اثبات این مدعا، تصریحی است که مؤلف جامجم آیین کرده به اینکه قاراخانـ بزرگ قوم اوغوزـ قورقودآتا یا ددهقورقود را پیش پیغمبر اسلام(ص)فرستاد و او به همراه سلمان فارسی اسلام آورد و برای تبلیغ به میان اوغوز برگشت که منبع این نقل قول از انسیکلوپدی اسلام، مادهی قورقود اتا است و در مجلهی تورک دیلی و ادبیاتی درگیسی آورده شده است و علاوه بر آن در مقدمهی خود کتاب ددهقورقود تصریح شده است که: « نزدیک به زمان [حضرت] رسول ـ علیه السلام ـ در قبیلهای موسوم به بایات، کسی به نام قورقودآتا ظهورکرد.» و عین متن چنین است : «رسول علیه السلام زامانینا یاقین، بایات بویوندان قورقود آتا دئرلر بیر أر قوپدو.»
– عجب! میان پارانتز عرض کنم که ما هم در خسروشاه محلهای تحت این نام ( قره خان ) داریم !
– بله ! باز در همانجا آمده است که :« وی دانای قوم اوغوز بود، غیبگویی میکرد، از رویدادهای آینده خبر میداد و حقتعالی به دلش الهام میفرستاد.» مثلا می گوید : « اوغوزون اول کیشی تامام بیلیجیسی ایدی. نه دئرسه، غیبدن دورلو خبرلر سؤیلر ایدی، حق تعالی اونونکؤنلونه الهام ائدهر ایدی .» ( پیشمرد اوغوز دانای دهر بود. نقل قول و اخبارش را همه از غیب می آورد، الهام رسان قلب وی بود حق تعالی )
ازکلمهی«بیلیجی» که دراینجا به « دانا » برگرداندیم، مفهوم کاهن، اولیا و صاحب کرامات مستفاد میشود. امیر نظامالدین علیشیرنوایی در نسایم المحبه و ابوالقاضی بهادرخان در شجرهی تراکمه و خواجه رشیدالدین فضلاللههمدانی و جز اینها نیز، او را با صفاتی نظیر: « دانای گذشتهها، آگاه از آینده و صاحب کرامات » توصیف میکنند.
جامعالتواریخ اثرخواجه رشیدالدیننخستین منبع تاریخی مکتوب است که نام ددهقورقود در آنجا آمده است، در قسم : « تاریخ اوغوز و ترکان و حکایات جهانگیری» که این بخش اخیرا در تهران با عنوان « اوغوزنامه » توسط انتشارات میراث مکتوب به شکل نفیسی چاپ شده است. گذشته ازاینها در متونی نظیر: درر التیجان، تاریخ دوستسلطان، سلجوقنامهی یازیچیاوغلو، رسالهی من کلمات اغزنامهالمشهور به آتالرسؤزیو غیره نیزتلویحاً و تصریحاً براو وکتاب ددهقورقود اشاره رفته است.
گذشته از اینها، آثار بیشتر شاعران گذشته و اغلب انواع و مواد فولکلور آذربایجان مشحون از سخنان و اندرزهای منسوب به ددهقورقود است. به جرأت میتوان گفت که همه ی شاعران آذربایجانی، سخنان و کلمات قصار و حماسههای منسوب به ددهقورقود را به نظم کشیدهاند. حتی از قول آتا شاعر آذربایجانی، که تاریخ و زمان حیاتش بر عالم علم نامکشوف است، مثنویای به دست آمده است که درآن، سخنان پندآمیز ددهقورقود به رشتهی نظم درآمده است. چند بیت از این مثنوی که به گویش آذری کهن سروده شده، چنین است:
« ددهقورقود سؤیلهدی کی دوشمانین،
اؤلوسو اؤلسه، سئوینمن کیمسهنین؟
نئجهکی بو جمله باشلاردان کئچر،
جمله عالم بوشربتدن ایچر.
خوش دئمیش قورقود:«تحملخوش دورور،
نیشکر تک قهری یودماق خوش دورور.»
شیطان عاغلیله ایش ایشلهدیک مدام،
تا اولور بؤیله ایشیمیز شؤیله خام.
پیشقدملر سؤزون ائشیتمک گرهک،
هرنه کی پیرلر دئمیش، ائتمک گرهک.
کم اصیل کیشیلرین ایشی بودور،
غیبت، یالان، بهتان، ائدیشی بودور.
ددهقورقود دئر کی :« اول عاقل دورور،
سؤیلهین دئییر کی اول بتر دورور …»
نقلی بود از جلد پنجم مجلهی تورک دیلی و ادبیاتی درگیسی.
همینگونه، حادثهها و کلمات قصار منسوب به ددهقورقود درترانهها، افسانهها و دیگر انواع متون فولکلوریک منعکس شده است. شخصیت وی دراینگونه افسانهها، در هالهای از اسطورهها پوشانده شده است. در یک افسانه از انسیکلوپدی اسلام ماده ی قورقوت آتا چنین نقل شده است که وی درخواب دید گوری برایش میکَنند و مزاری برپا میکنند، بیدار شد و پا به فرار گذاشت و آوارهی دیارها شد. ولی هرجا که رسید، مزارش را آماده دید، تا آنکه پناه برد به اطراف رود جیحون و درآن دیار رحل اقامت افکند، تا سیصد سال عمر کرد و همانجا بمرد.
درمورد اثبات وجود تاریخی شخصیت ددهقورقود، مسألهی لاینحلی برای پژوهشگران باقی نمانده است و در انتساب حماسهی کتاب ددهقورقود به مردم آذری نیز حرفی نیست. در اثبات این مدعا همین بس که گوییم هنوز هم، پس ازگذشت قرنهای متمادی ،میتوان در روستاها و میان عشایر و قبایلکوچنشین آذربایجان، به روایات و نسخه بدلهای گوناگونی از این« اسطورههای دوازدهگانه» دست یافت.
– آیا نمونه ای بر این فرمایشات موجود هست ؟! البته میدانیم که جنابعالی در خصوص داستانهای قدیمی هم کار نموده اید.
جواب: بله ! روایتی درسال ۱۳۴۶ ضبط کردهام و در همان سال در مجلهی خوشه که توسط احمدشاملو درتهران چاپ می شد، انتشار دادهام. آن نیز به سالهایی مربوط است که در روستاهای شهرستان هریس آذربایجان معلم بودم، چند روایت از این دست را در میان مردم شنیده و ضبط کردهام. ازجمله روایتی است زیر نام عزرائیل که در دهکدهی مهرام نزدیک هریس، از زبان فرخ رضوی آذریـ کشاورز چهلسالهی آن زمانـ شنیدهام. این روایت، نشانههایی ازحماسهی دیرسال دلیدومرول پسر دوخاقوجا یکی ازحماسههای دوازدهگانهی کتاب ددهقورقود دارد.
-(روایت چنین است : )
عزرائیل
مردی سوار بر اسب خود به عزم سیاحت از ده خارج شد. در راه به سواری برخورد و با او دوست شد. دوتایی رفتند تا به دهی رسیدند. سوار پیاده شد و گفت « تو اسب مرا نگهدار، من سری به این ده بزنم و بیایم.»
مرد اسب او را نگهداشت. سوار پیاده شد، رفت، پس ازچند لحظه برگشت، سوار اسبش شد و به راه افتادند. مرد دید صدای شیون و زاری از ده بلند شد، اما محل نگذاشت. رفتند و رفتند تا رسیدند به ده دومی. سوار باز پیاده شد، اسبش را سپرد دست مرد، رفت توی ده و برگشت و باز به راه افتادند. مرد دید توی این ده هم شیون شد. رفت تو فکر یعنی چه؟ این سوار کیست؟ تا رسیدند به ده سومی، سوار اینبار هم پیاده شد، اسبش را سپرد دردست مرد و رفت. مرد با خود فکر کرد اسب این مرد را سوار شوم. سوار شد دید همهی دنیا زیر پایش است! آدمها مثل مورچه این ور و آن ور میپلکند. شستش خبردار شد که این سوار، کسی جز عزرائیل نیست و علتشیون و زاری مردم دهات هم، این است که میرود جان مردم را میگیرد. از اسب پیاده شد و منتظر ماند. عزرائیل که رسید، مرد گفت:«حالا ما با هم برادر خوانده شدهایم، بگو ببینم ازعمر من چقدر مانده؟»
عزرائیل گفت:« همهاش سه روز! اما اگر کسی حاضر شود جانش را به جای تو بدهد،تو زنده خواهی ماند.»
مرد غمگین شد، برگشت خانه، قضیه را برای پدرش تعریف کرد و گفت :
« آیا حالاحاضری عزرائیل جان تو را عوض جان من بگیرد؟» و سوزنی را فرو کرد به پای پدرش. سوزن به زانوی پدر که رسید، فریاد کرد: «ای فغان! در آر، به خودت فروکن!»
مرد آمد پیش مادرش، قضیه را گفت و سوزن را فرو کرد به پای او. ایندفعه هم سوزن به زانوی مادر که رسید، مادر بلند شد که:« ای امان! در آر، به خودت فرو کن!»
مرد آمد پیش زنش که از او خداحافظی کند، حال و قال قضیه را برایش تعریف کرد. زن گفت: «سوزن را فرو کن به پای من!»
مرد سوزن را فرو کرد به پای زنش. سوزن آمد تا زانوی زن، چیزی نگفت. آمد تا شکمش، چیزی نگفت. آمد تا سرش، چیزی نگفت.
عزرائیل حکایت را برای خدا تعریف کرد. خدای عالم از محبت زن خوشش آمد. به هر دوی آنها شصت سال دیگر عمر عطا کرد و به عزرائیل دستور داد جان پدر و مادرش را بگیرد!
کسانیکه حماسهی دلی دومرودل پسر دوخاقوجا را درکتاب ددهقورقود خواندهاند، همانندگیهای این روایت را با آن میتوانند دریابند. حتی چنانکه میبینید، می توان گفت این روایت، صورت ناقصی از آن حماسه است.
ازاین مثالها فراوان و بیشمار میتوان دید. میتوان آنها را ده به ده قبیله به قبیله درآذربایجان شنید و به صندوق سینه سپرد.
سوال: از تبریز و از زادگاه خویش ؟! آیا داستانی همرنگ و همسوی با داستانهای دده قورقود در بانک حافظه محفوظ است ؟! ” تبسم ”
از تبریز این ترانه ی عامیانه در ذهنم هست. ترانه تقطیع (۴+۴+۴) دارد و کلمهی چهار سیلابی انجام هر مصراع یعنی واژهی ددهقورقود، برگردان به شمار میرود و به صورت دسته جمعی خوانده میشود:
«گلینه آیران دئمهدیم من ، دده قورقود،
آیرانا دویران دئمهدیم من، دده قورقود؟
ایگینهیه تیکن دئمه دیم من دده قورقود،
تیکنه سؤکن دئمهدیم من دده قورقود؟ »
( مفهوم « من نگفتم عروس جدایی افکن است، نگفتم دوغ سیرکننده است، نگفتم سوزن خار است، نگفتم دوزنده پارهکننده است.» )
-بسیار شیرین و زیبا و جاندار
سوال: اگر موافق باشید و اجازه بفرمایید برسیم به بخش آخر و دستنویس حاضر
جواب: اما دستنویس حاضر! که اینک افتخار انتشار بخشی ازآغاز آن رادر فصلنامه پسرم یافتهام، ربطی به کتاب ددهقورقود که در بالا توصیف کردم ندارد و نمیتوان حماسهی سیزدهم نامید. بلکه کتاب مستقلی است که من دو روگرفت از آن را از دو جای مختلف دریافت کردم نخست روگرفتی از دوستان ترکمن ساکن گنبد و دیگری روگرفتی از میان افراد شاملو و ساکن و مقیم قرهداغ (= ارسباران)در آذربایجان.
سوال: لطفا در صورت امکان در خصوص ساختار کلی این اثر اطلاعاتی پیش روی مخاطبان قرار دهید
جواب: این رساله ای است مستقل و به ظنّ قریب به یقین در آذربایجان تألیف و یا استنساخ شده است. کتاب به خط نستعلیق زیبای ایرانی و بسیار خوانا است و با شیوهی نگارش اویغوری، قیرغیزی، اوزبکی و عثمانی و حتی ترکمنی بسیار متفاوت است. به نظر میرسد مؤلف کتاب مسلمان شیعهی آذربایجانی بوده است و اثرش سرشار از تبلیغ معارف اسلام است. وی از پنجتن آلعبا یاد کرده و در هر صحفه به نیت چهارده معصوم(ع)، ۱۴ سطر نگاشته است. با توجه به یادی که از اویس قرنی میکند، میتوان حدس زد که به یکی از طرائق اسلامی وابستگی داشته است. قهرمانان حماسه همسایه کفار گرجستان و ارمنستان هستند.
سوال: حال که به محتوای اثر اشاره شد از شیوه ی بیانی هم معلوماتی برای ما ومخاطبان عزیز ارایه میفرمایید !؟ لطفا بندی هم به عنوان نوبرانه !
جواب: بحث در دقایق وظرایف این رساله، وتعیین قطعی مسائل تاریخی و ادبی مترتب بر آن ، فعلا بسیار زود است. این قدر هست که شیوهی بیان و کاربرد لغات و مخزن واژگان آن و نیز وفور ترکیبات فارسیوعربی درمتن برآذری بودن جملات زیر بر هرآذربایجانی آشنا وطبیعی مینماید:
اوچماقلاری دوزندی ، حوریلری بزندی .
اهل استعدادی کمال تحصیلینه ترغیب ائدیب، موعظه ائیلر.
علی(ع)میندی دولدولو، قورشاندی ذوالفقاری.
آق بیرچکلی کدبانولار، آشېن دوزو، ائو برکتی.
نقّارهلر دؤیۆلنده اۆرک کؤپر.
اولو خانلار اوردوسوندا جارچی جارلار.
و غیره
سوال: استاد ! قبل از شروع مصاحبه فرمودید گویا همین نسخه در ترکیه تحت عنوانی دیگر نام گذاری شده است، علت تفاوت یک اثر در دوجای متفاوت در چیست ؟! بگذارید اینگونه سوالم را مطرح کنم : علت نام این اثر که از سوی حضرتعالی به نسخه ی قره داغ مزین شده در چیست ؟!
جواب: همانگونه که مطلع شدم، و اشاره شد؛ رو گرفتی از این رسالهی نفیس درترکیه به دست متخصص دیگری افتاده است و وی نیز مشغول آمادهسازی آن برای انتشار است و دستنویس دریافتی خود را نسخهی ترکستان نامیده است. این جانب به لحاظ آن که آنرا از دوستان قرهداغی خود به دست آوردهام، که بنا به روایت خودشان نسل اندر نسل در خاندانشان بوده، طبیعی است که نسخهی قرهداغ بنامم. به ضرسقاطع میتوان گفت که این رساله جزئی از آثار بجامانده در جغرافیای فرهنگی اسلام است و جزئی لاینفک از متون کهن اسلامی به شمار میرود. البته جا دارد این جمله را تاکید کنم که من به دست آوردن این اثر را در وهله ی اول مدیون دوست دیرین و بزرگوار ترکمن خود آقای ولی محمد خوجه از معاریف و رجال معاصر ترکمن صحرا هستم و یابنده ی دستنویس، ایشان هستند که به چند جا از جمله آقای مصطفی اکیجی دادهاند، همانگونه که ذکر شد ایشان آنرا نسخه ی سوم و متعلق به ترکستان نامیده است.
-حال که صحبت به اینجا کشید در صورت تمایل لطفا به آخرین پرسش ما که در خصوص آشنایی خود با آقای خوجه می باشد هم توضیحی هرچند مختصر ارایه بفرمایید؛ اینکه ایشان را چند سال است می شناسید؟ البته باز تاکید کنم که اگر تمایل داشته باشیدو به این مصاحبه خللی وارد ننماید!
مانعی ندارد ! من آقای ولی محمد خوجه را نیم قرن است که می شناسم ایشان دردانه ی بزرگترین روحانی ترکمن هستند. با خفص جناح این نسخه ی با ارزش را جهت کار علمی بر روی آن و انتشار در کشورمان در اختیار اینجانب گذاشتند باتوجه به اینکه روایتی درباره ی آن از سوی سیدی از اهالی روستایی در قرهداغ ( ارسباران ) به دست من رسیده است، آنرا با اجازه آورنده اثر نسخه ی قره داغ نامیدم و جز آمادهسازی برای چاپ، آوانویسی کامل متن، ترجمه به فارسی، شرح لغات و اصطلاحات و افزودن مقدمه هیچ نقش دیگری ندارم. اگر اجری وجود داشته باشد از آن حاج ولی محمد خوجه است.
-بسیار عالی و سپاسگذاریم که وقت گرانبهایتان را از ما دریغ نفرمودید به حکم ادب و وظیفه نتیجه و سخن آخر این مصاحبه با جنابعالی ! خواهش می کنم ! بفرمایید !
سخن آخرو نتیجه عبارت از اینکه : همانگونه که گفتم چند صفحه ی اول آنرا در فصلنامه ایکه فرزندم صاحب امتیاز و سردبیرآن هستند با بعضی توضیحات برای بررسیهای واژه شناسی و اسطوره پژوهی در اختیار دوستان دانشگاهی و دانشجویانم قرار خواهم داد و چند ماهی است که به تصحیح انتقادی آن مشغولم و مقدمات انتشارش نیز فراهم آمده است.