گفتوگو با «مهدیه آهنی»، صاحبامتیاز و مدیرمسئول مجلهی «بان»
مجله فرهنگی و اجتماعی «بان» با گذشت حدود یک سال از چاپ شماره اولاش در تبریز توانسته نظر مخاطبان زیادی را به خود جلب کند. این نشریه محتوای ویژهی خود را با فرمت متفاوتی عرضه میکند: با اختصاص مطالب تولیدشده به بخشهایی مثل پاساژ (شهر)، میدان (داستان)، خیاوان (آزاد)، ترمینال (ترجمه) و کافه (شعر) و بازتعریف نقش اساسی آنها در تجربه زیستی انسان، رویکرد متفاوتی به حوزهی ادبی و اجتماعی داشته است با نگاه ویژه به چالشهای کنونی مدنیت در آذربایجان. خلاقیتی که باعث به وجود آمدن ترکیب خاصی از نوشتار شده که در میانهی ادبیات و جامعه شناسی ایستاده است.
مجله فرهنگی و اجتماعی «بان» با گذشت حدود یک سال از چاپ شماره اولاش در تبریز توانسته نظر مخاطبان زیادی را به خود جلب کند. این نشریه محتوای ویژهی خود را با فرمت متفاوتی عرضه میکند: با اختصاص مطالب تولیدشده به بخشهایی مثل پاساژ (شهر)، میدان (داستان)، خیاوان (آزاد)، ترمینال (ترجمه) و کافه (شعر) و بازتعریف نقش اساسی آنها در تجربه زیستی انسان، رویکرد متفاوتی به حوزهی ادبی و اجتماعی داشته است با نگاه ویژه به چالشهای کنونی مدنیت در آذربایجان. خلاقیتی که باعث به وجود آمدن ترکیب خاصی از نوشتار شده که در میانهی ادبیات و جامعه شناسی ایستاده است. روابط متقابل شهر و انسان بنمایهی اصلی مستتر در سیاست کلی این نشریه است. این مجله مطالب خود را به دو زبان ترکی و فارسی منتشر میکند.
فتوگوی ما را با «مهدیه آهنی»، صاحبامتیاز و مدیرمسئول این مجله بخوانید:
همهی ما از مشکلات چاپ یک نشریه خبر داریم اما شاید چیزهای اختصاصی تری در این مورد برای مجله شما وجود داشته. اینکه چطور و با چه مشکلاتی شروع کردید میتواند برای مخاطب شما جالب باشد
ما همراه چند نفر از دوستان شروع به کار کردیم که برخی سابقه ژورنالیستی داشتند ولی بیشترمان نه. اما مهم ترین قضیه بحث علاقه و اشتیاق به این کار بود. ذهنیتی داشتیم که جمع بشویم و باهم کاری درخور انجام بدهیم. من پیشتر اقدام به کسب مجوز کرده بودم و به دلیل زمان تقریبا دوساله در اعلام نتیجه تقریبا از صدور آن مایوس شده بودم که یکباره با اخطاریه و فرصت دوماهه برای انتشار مجله جهت عدم لغِو مجوز مواجه شدم. خلاصه در چنان شرایط اضطراری و بدون اینکه آمادگی مالی داشته باشیم با عجله شروع به جمع آوری مطالب کردیم. (خودم اقدام به کسب مجوز کردم و در پروسه ای حدود دو سال این کار انجام شد. مجوز صادر شد، اما مسئله اینجا بود که برای شماره اول آمادگی مالی نداشتیم و همین بود که کار با عجله انجام شد و فشار زیادی برای شماره اول کشیدیم. بخاطر اینکه زمان نگذرد و نشریه لغو مجوز نشود باید شماره اول را در زمان کوتاهی چاپ میکردیم. ) در واقع مجبور شدم از خانواده کمک مالی بگیرم. البته سال قبل کاغذ به این گرانی هم نبود؛ یعنی آبان سال ۹۷ که شماره اولمان چاپ شد. در واقع هم خاطرهی شیرینی بود که با شوق و ذوق و تمام وقت و عشق فراوان کار کنیم که مجله را به موقع به چاپ برسانیم. و هم بالاخره سختیهای مدیریت زمان و هماهنگی با افراد و اذیتهای چاپخانه را هم داشت. با وجود این وضعیت اصلا انتظار این را نداشتیم که نشریه بتواند به آن زودی سروصدا به پا کند و به خاطر طرح جلدش مورد بحث و گفتگو قرار بگیرد. همین هم شد که توانستیم برای شماره بعدی اسپانسر مالی جور کنیم.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که معمولا نشریاتی که کادر حرفه ای دارند مجبورند برای دوام کار خودشان هزینه نویسندگاناش را تامین کنند. همین است که همیشه مشکلاتی برای تولید محتوا وجود دارد. چطور این مشکل را حل کردید.
بخاطر این که شورای سردبیری و بیشتر نویسندگان دوستان ما هستند و از اول به گرفتاری مالی ما واقف بودند توقع دریافت حقالزحمه به آن صورت از جانب ما را نداشتند، تا حدی این مشکل مرتفع میشود. از همان اول هم جو موجود دوستانه بود و مسئله این بود که بتوانیم کار نشریه را پیش ببریم و ایدهی خودمان را جلو ببریم. هر چند شخصا همیشه دغدغه این را دارم که باید به نوعی با جذب آگهی و اسپانسر هم که شده بتوانیم حداقلی از هزینه را برای دوستانمان که وقت و انرژی به پای کار میگذارند تامین کنیم و واقعیت این است که پرداخت حق الزحمهی هیئت تحریریه را وظیفهی خود میدانم که تا امروز متاسفانه به آن صورت محقق نشده و شورای نویسندگان با همدلی و لطف کار را جلو برده اند. در واقع فضایی که فکر میکنم حاکم است این است که مجله را واقعا مال خود و خود را متعلق به مجله میدانند و از این رو این احساس به وجود نیامده که برای دیگری کار میکنند. اما قطعا تامین حداقلی از دستمزد هم باعث تشویق نویسنده به ارائه کار در زمان مقرر میشود، هم قدردانی از کارش را به شخص نشان میدهد، و هم کار ما را به سمت حرفهای بودن، که لازمهی این نوع فعالیتهاست، میکشاند.
نظرتان در مورد چاپ نشریه به همین شکل کاغذی چه هست، از آنجایی که مخاطبین الان اکثرا به سمت فضاهای دیجیتال کشیده شده اند.
ما در همان اولین شمارهمان با قضیه گرانی سرسام آور کاغذ مواجه شدیم و این به نوعی میتوانست ما را پس براند. از طرفی تجربهی شخصی من هم هست که خودم سالها به دلیل عدم دسترسی به نسخهی کتابی بسیاری منابع مطالعاتم به شکل پی دی اف بوده، یا حتا به شنیدن پادکستها پرداخته ام. اما مسئله اینجاست که همین موجودیت کاغذی کتاب و مجله دنیای دیگریست و حالوهوای مختص خودش را دارد. رغبت بیشتری هم برای خوانده شدن و وقت گذاشتن ایجاد میکند. زمانبندی مشخص چاپ نشریات هم مزید بر علت است. انتظار چاپ مجلهای را میکشی و وقتی به دستت میرسد دست به کار خواندن میشوی. اما در مورد یک فایل پی دی اف چون محدودیت زمانی وجود ندارد، یعنی همیشه توی موبایل یا لپتاپات هست، اکثر اوقات خواندناش را به عقب میاندازی. مثلا آن موقعها که چلچراغ خوان بودم هرهفته انتظار رسیدن مجله را میکشیدم و خواندنش را به تمام نسخههای الکترونیکی اولویت میدادم.
اما قابل انکار نیست که مشکلات چاپ نشریات به شکل ملموسی وجود دارد. با این قیمتها نمیدانم قضیه نهایتا میتواند به کجا برسد. امیدوار هستیم که شاید وضعیت بازار کاغذ به یک ثبات نسبی برسد. فعلا که تا به حال وعدهی تعلقگرفتن سهمیه کاغذ هم به ما عملی نشده، ولی گزینهینسخهی صرفا پی.دی.اف آخرین انتخاب و اضطرار من است.
یک سوال مهم این میان هست، اینکه شما برای خلق این مجله چه ضرورتی را میدیدید. تفاوتهایی که قرار بوده بان با دیگران داشته باشد و جای خالیای که میتواند آن را پر کند چه بوده؟ معمولا نشریات ادبی و فرهنگی ما خیلی به هم شبیه اند و تفاوت خلاقه چندانی باهم ندارند.
پرداختن به موضوعاتی با محوریت شهر و ادبیات شهری که هارمونی خاصی با هم داشته باشند. یعنی به صورتی با هم ترکیب بشوند. اما این بین مسئله زبان مطرح بود. این که اگر بخواهیم ترکی کار کنیم یک مشکلاتی وجود دارد. از جمله اینکه به مباحث علمی در حوزه شهری و موضوعات مدرن چندان به زبان ترکی پرداخته نشده و ما فکر کردیم میتوانیم و باید این کار را انجام بدهیم. اکثر منابع علمی در دسترس ما فارسی هستند و این مشکل کار را برای پرداختن به ترکی سخت تر میکند و حتی در مجلات دو زبانهی اینجا میبینیم که وقتی موضوعات جدی و علمیمطرح میشود غالبا – تاکید میکنم غالبا- به فارسی نگارش میشود. ما میخواستیم با وجود این دشواریها در این تلهی هژمونیک نیفتیم.
سعی میکنیم به مسائل به روز حوزه شهری و تجربهی زیستهییک شهروند پرداخت کنیم. در برخی از مجلاتی که چاپ میشود نوعی انجماد زمانی وجود دارد. بدین معنی که مطالب به روز نیست و به جهت موقعیت تاریخی چندان تفاوتی ندارد که چندین سال یا دهه قبل چاپ شده و مجددا با فرم زبانی هرچند متفاوت نگاشته شود. ما تلاش میکنیم به قضیه ضرورت زمانی جواب بدهیم. از چیزهایی بنویسم که به مباحثی که حالا در شهر و زندگی مان مطرح است بتواند جواب بدهد و انعکاسی از مسائل زیستهی خودمان باشد. اگر میخواهیم از شهر بنوسیم از اکنون شهر بنویسیم.
مباحث مطرحشده در «بان» به ژانر جدیدی میپردازد. چیزی بین ادبیات و جامعه شناسی. یعنی بعدی میان رشتهای در آن دیده میشود که این به نظر تازگی دارد. مسئله دو زبانه بودن مجله هم هست و این کار را سختتر میکند.
دو زبانه بودن محاسنی دارد از جمله اینکه مخاطبین بیشتری را میتواند پوشش بدهد اما ریسکهایی هم دارد. خیلی از هم زبانان ما هم به علت عدم آموزش رسمی به زبان مادری، به سختی میتوانند به ترکی بخوانند.یا فارسی زبانی که طبیعتا برایش منطقی نیست برای کمتر از نصف مطالب فارسی هزینهی کل مجله را بپردازد. اینها هست. با این وجود ما تلاش میکنیم که ترکی را به سیاقی سادهتر و سرراستتر،یعنی همان زبان تمیزتر و سالم و نزدیک تر به زبان مردم بنویسیم. این قضیه میتواند از طریقی راهگشا هم باشد، ازین نظر که مخاطب میبیند که به زبان خودش مباحث جدید مطرح میشود چیزهایی که قبلا خیلی کمتر به آن پرداخت شده است و در عین حال نخوت سره نویسی و عربی-فارسی زدایی از متون هم ندارد. دغدغهی ما تکثیر و ترویج زبان مان هم هست اما نه از راه پز دادن و فاصله گرفتن نجومی از زبان مردمان شهرمان. از این رو به لحاظ زبانی به نشریه ملانصرالدین نظر داشتیم. این نشریهیک تجربه موفق تاریخی است که میتواند برای همهی ما فعالان رسانههای آذربایجان درسهای زیادی داشته باشد. سقراط با تمام دانایی اش تنها با مردم به گفتگو مینشست. هرچند شاگردش به آکادمیا پناه برد. به گمانم رسالت یک نشریه عمومی هم همین است.
زبانی که مدنظرمان است زبانیست که در عین حالی که به زبان مردم نزدیک است بتواند به قواعد زبانی هم پایبند باشد. مثلا دریک متن فمینیستی تا حد ممکن از اصطلاحات ساده استفاده میکنیم و هرجا لازم است معادل ملموس تر یا فارسی و عربی آن را هم درج میکنیم. هرچند این کار چالشهای خودش را دارد. زبانی که زیاد آشفته و التقاطی نباشد، یعنی مثل زبان من درآوردی شبکه استانی نشود که نحو و کلمات فارسی اند و فقطیک فعل ترکی در آخرش میچسبد. طبیعتا ما فاصلهی خود را با این شبهزبانها حفظ خواهیم کرد.
بان به دو موضوع شهر و ادبیات تاکید ویژه دارد. همان طور که تیتر اول مان در شمارهیک هم همان بود: «بیز شهردنیازیریق» کج فهمیای که بعضا به وجود میآید این است که نوشتن از شهر چه معنایی میدهد.یعنی باید حاشیههایا مثلا روستا حذف بشوند؟ طبیعتا مسئله این نیست و وقتی از شهر حرف میزنیم از حقوق شهروندی و مناسبات انسانی حرف میزنیم که لزوما در محیط و جغرافیای شهری محدود نشده است.یعنی مسئله شهروند اینجا مطرح است و نه دوگانه شهر و روستا که هرگز به دنبال ایجاد این دوگانه نبوده ایم. دیدگاهمان پرداختن به شهروندی است که شهر را خلق کرده و مسئولیتهایی که در قبال آن دارد و واکاوی ایننوع مسائل مد نظرمان بوده است. در قالب این رویه، مباحث زیادی خلق میشوند. از جمله مطالبات مدنی و ادبیات متفاوتی که با این موضوعات سروکار دارند. من تاکیدم بر این است که از این دوگانه سازیهای شهر و روستا فاصله بگیریم . چون ما محدود به جغرافیا نیستیم. صحبت از شهر چیزی هست در مایههای همان اصطلاح یونانی پولیس که از مردم و مناسبات انسانی آن حرف میزند و مطالباتی که در این مورد شکل میگیرد.