میان مشرق و مغرب
میان مشرق و مغرب
دفتر شعر
فرمان فرضی
چاپ اول تابستان 1399
ناشر: انتشارات آیین دادرسی
98 صفحه
شابک: 5-69-7032-600-978
غروبی سرخ و ساکت، سرخ و زخمی، غروبی در دو چشمم خانه کرده
تو گویی خون سرخ چون منی را، شفیقی در شفق پیمانه کرده
نگاهی از دو عالم دست شسته، نگاهی زخمی و در خون نشسته
نگاهی آشناگویی دلم را، ز خویش و آشنا بیگانه کرده
حدیت بی کسی ها دارم اما، میان این کسان گویی کسی نیست،
چو دست خالی مجنون که عمری، خیال لیلتی اش را شانه کرده
میان مشرق و مغرب دویدم، ز زخمی زخم خود بردم به زخمی
چو مقتولی که عمری قاتلش را، رفیق و همدم و همخانه کرده
غروبی در دو چشمانم نشسته، غروبی ساکت و زخمی و مایوس
درون کاسه ی چشمان سرخم، یکی گویی اناری دانه کرده